کیمیای محبت

معرفی کتاب

عبد صالح خدا “رجبعلی نکوگیان” مشهور به “جناب شیخ” و “شیخ رجبعلی خیاط” در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش “مشهدی باقر” یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد، پدرش از دنیا رفت و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.

کتاب “كيميای محبت” در مورد زندگی نامه شیخ رجبعلی خیاط است که به قلم محمد محمدی ری شهری در انتشارات دارالحدیث به چاپ رسیده است.

محمدی ری شهری در کتاب “كيميای محبت” به موضوعاتی همچون ویژگی ها، تحول، سازندگی، وفات و برخی مربیان و شاگردان جناب شیخ می پردازد.

با توجه به نشر یک میلیون نسخه کتاب “کیمیای محبت”، نشان از استقبال کم نظیر از آن، افزون بر جذاب بودن سیره و سخن شیخ، توصیه به خواندن این کتاب مفید داریم.

برشی از کتاب

آیت الله سید احمد فهری زنجانی، نقل می کند که جناب شیخ به ایشان فرمود:

روزی برای انجام دادن کاری روانه بازار شدم، اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت، ولی بلافاصله استفقار کردم، در ادامه راه، شترهایی که از بیرون شهر هیزم می آوردند، قطار وار از کنارم گذشتند. ناگاه، یکی از شترها لگدی به سوی من انداخت که اگر خودرا کنار نکشیده بودم، آسیب می دیدم. به مسجد رفتم و این پرسش در ذهن من بود که این رویداد، از کجا سرچشمه گرفت و با اضطراب، عرض کردم: خدایا! این، چه بود؟

در عالم معنا به من گفتند: این، نتیجه آن فکری بود که کردی.

گفتم: گناهی که انجام ندادم!

گفتند: لگد آن شتر هم که به تو نخورد!